کودکان زیادی هستند که در دورهای از زندگی به والدین خود وابستگی پیدا میکنند. این وابستگی اگر به شکل افراطی نبوده و تعادل خود را از دست ندهد بسیار است، اما کودکان و نوجوانانی که بیش از حد تعادل، به والدین خود وابسته میشوند ممکن است در آینده با مشکلات گسترده روبهرو شوند. حال سوالی که مطرح میشود این است که چه زمانی وابستگی کودک به والدین خطرناک میشود؟ برای دانستن پاسخ این سوال این مطلب را بخوانید.
سن وابستگی کودک
اغلب کودکان قبل از ورود به سه سالگی نوعی وابستگی به والدین را تجربه میکنند. معمولا وابستگی که پاسخی برای اضطراب جدایی است از 6 تا 7ماهگی شروع میشود، درسن 10تا 18ماهگی به اوج خود میرسد و معمولا در 24 ماهگی از شدت این حالات کاسته میشود. این مسأله در دوران کودکی بچهها کاملا طبیعی است.
کودکان نوپا به مراقبت، توجه و رسیدگی شما نیاز دارند و شما باید مدام در کنارشان باشید، به آنها غذا بدهید، جایشان را عوض کنید و با آنها بازی کنید، اینها جزء نیازهای طبیعی یک نوزاد است. اگر به این نیازهای فرزندتان توجه کنید، او نیز از لحاظ عاطفی به شما وابسته خواهد شد و این وابستگی باعث به وجود آمدن اعتماد در او میشود و در نهایت باعث میشود او فردی با اعتماد به نفس بالا باشد و بتواند به انسانی مستقل تبدیل شود.
نشانههای وابستگی زیاد کودک به والدین
وابستگی، نوعی از سبک دلبستگی ناایمن و مضطرب است که ریشه در ترس از رها شدن دارد. اغلب کودکانی که وابستگی زیاد به والدین دارند، دچار نوعی عدم اعتماد به نفس نسبت به تواناییهای خود هستند. آنها نمیتوانند به تنهایی تصمیم بگیرند و معمولا سلطه پذیر بوده و منتظرند تا دیگران به آنها بگویند چه کنند و چه راهی در پیش گیرند و طبعا موقعیتهای پیشرفت و رشد خود را به این خاطر از دست میدهند.
این کودکان اغلب گوشهگیر و منزوی میشوند و در ارتباط با دیگر همسالان خود دچار مشکل شده و همین مسئله سبب وابستگی بیشتر آنها به والدینشان میشود، هرگز نمیتوانند بدون احساس ترس تنها بمانند و هنگام حضور در مدرسه یا هر مکانی که والدین در کنارشان نباشند، احساس عدم امنیت و بی پناهی میکنند، از پذیرفتن مسئولیت فرار میکنند و در انجام کارهای شخصی و روزمره خود ناتوان هستند.
این مسئله اگر به شکل بیمارگونه ادامه پیدا کند عوارض جانبی آن چندان خوشایند نیست. نوع برخورد والدین با مسئله اضطراب جدایی و وابستگی بسیار مهم است.
چه رفتاری کودک را به سمت وابستگی افراطی به والدین سوق میدهد؟
والدینی که دائما در حال انجام وظایف و کارهای شخصی کودک به بهانه کمک به او و دلسوزی هستند، نخستین کسانی هستند که در این مسیر به ضرر کودکشان عمل میکنند. ترس از اشتباه بچهها و آسیب دیدن آنها، محبت و دلسوزی افراطی و… سبب میشود که والدین گاه به جای فرزندشان تصمیم بگیرند. در مقابل این والدین، پدر و مادرانی هستند که به سبک فرزند پروری مستبدانه را در پیش میگیرند و با زورگویی و استبداد، فرزندان خود را تربیت میکنند.
کودکان تربیت یافته در چنین محیط های مستبدی اغلب دچار شخصیتی ضعیف بوده و مطیع و فرمانبردار دیگران هستند یا در مواردی دیگر خود نیز دچار همان نوع استبداد شده و به اطرافیان خود زور میگویند و یا ممکن است به دیگرانی بیرون از خانواده وابسته شوند مثل معلمها و مدیرها و…!
امروزه به دلیل تغییر سبک زندگی، تک فرزندی رواج یافته است، در خانوادههای تک فرزند نیز نوعی وابستگی دو طرفه و افراط گونه بین والدین و فرزند به وجود میآید که تمامی توجهات و حساسیتها روی تک فرزند است. این کودکان نیز اغلب حامل اختلالهای رفتاری ناشی از وابستگی هستند.
برخی از کودکان بیش از حد وابسته به سادگی برای مستقل شدن آماده نیستند
این غیرمعمول نیست که کودکان خردسال، به خصوص با شروع سال تحصیلی، در سازگاری با روال جدید مشکل داشته باشند. به طور معمول، اشکها و اعتراضها در طول چند هفته فروکش میکند، زیرا کودک به راحتی خود را در یک محیط آشنا به تدریج کاشت. احساس آرامش و استقلال او با آشنا شدن مجدد با دوستان و یافتن غرور و علاقه به دنیای در حال گسترش مدرسه افزایش مییابد.
کودکان بیش از حد وابسته که از نظر عاطفی برای این رشد مستقل آماده نیستند، علائم قابل مشاهدهای را نشان میدهند. آنها ممکن است به “لنگرهای” ایمن مانند والدین، دوست یا معلم بچسبند و در سازگاری با یک جایگزین یا شرایط ناخوشایند در مدرسه مشکل زیادی داشته باشند.
گاهی اوقات به نظر میرسد که آنها هر روز جدید را به عنوان حملهای به نیازشان به یکسانی تجربه میکنند، گویی که تعادل عاطفی آنها تنها به یک ترکیب محیطی تنظیم شده است. کودکانی که با این مشخصات مطابقت دارند ممکن است بهعنوان نیازمند، غیرقابل پیشبینی و خواستار دیده شوند. چنین ویژگیهایی آنها را برای گروه همسالان خود محبوب نمیکند.
کمک به کودکان بیش از حد وابسته برای تبدیل شدن به کودکان مستقل
در حالی که مسیرهای زیادی وجود دارد که کودکان را به این وضعیت وابسته هدایت میکند، در اینجا چند استراتژی مربیگری وجود دارد:
- تشخیص دهید که ممکن است برای تداوم این چرخه چه کاری انجام دهید. اغلب اوقات، این مشکل به وابستگی بیش از حد کودک به والدین برای انجام عملکردهای تنظیم برانگیختگی عاطفی مربوط میشود.
کودکان به جای انطباق با موقعیتهای جدید و حالتهای احساسی قوی از طریق خود نظارتی و خود آرام سازی، به آغوش مشتاق والدین یا جانشینهای والدین عقبنشینی کردهاند. تقویت مداوم این الگو، فرصتهای مهمی را برای پیشرفت از وابستگی عاطفی به خودکفایی از کودک میگیرد. در نظر بگیرید که آیا وابستگی فرزندتان ممکن است ناخودآگاه برخی از نیازهای شما را برآورده کند.
- این اشتباه را مرتکب نشوید که فرض کنید فرزندتان از مشکلات وابستگی خود لذت میبرد. در حالی که برخی از رفتارهای او ممکن است بیش از حد نمایشی یا ادا به نظر برسند، همه از یک منبع سرچشمه میگیرند. با افزایش سن، رشد به آنها حکم میکند که از امتیازات و استقلال جدید خود لذت ببرند.
اگر فرزندتان از این الگو پیروی نمیکند، با او صحبت کنید که ببیند همسالانش زندگی خود را به گونهای متفاوت مدیریت میکنند و چقدر در دام وابستگی خود را احساس میکنند. فرض کنید او بین آرزو و ترس از جدایی و رشد سرگردان است.
- هنگامی که مشکل او را پذیرفتید، به آرزوی او برای رشد مستقل کمک کنید. به او توضیح دهید که میتوان مهارتهای خود نظارتی و خود آرامشبخشی را به او آموزش داد، اما بهتر است که او در برنامه، مشارکت فعال داشته باشد. مانند یادگیری دوچرخه سواری بدون چرخهای کمکی، در ابتدا میتواند ترسناک به نظر برسد اما به تدریج احساس ثبات و تعادل بیشتری میکند.
کودکان سه ساله دوست دارند خودشان سوار سه چرخهشان شوند و بچههای پنج ساله بیشتر دوست دارند با دوستانشان بازی کنند. بنابراین به مرور زمان کودک استقلال به دست میآورد و کارهایش را خودش انجام میدهد.
- اطمینان خود را نشان دهید که او میتواند یاد بگیرد که چگونه “ذهن آرام” خود را تقویت کند و بدن خود را آرام کند. توضیح دهید که افکار او دستورالعملهایی را در مورد اینکه چگونه باید در برابر تغییر و ناراحتی احساس و واکنش نشان دهد ارسال میکند. اگر او پیامهای منفی یا افراطی ارسال میکند، مانند “من نمیتوانم این را تحمل کنم!”
احساسات و تنش او باعث میشود به نظر برسد که او نمیتواند به تنهایی مدیریت کند. به او پیامهای آرامبخش و نیروبخشی را پیشنهاد دهید که میتواند در ذهنش تکرار کند، مانند «تغییر چندان بد نیست» و «فعلاً میتوانم این را تحمل کنم».
هدف نهایی این است که کودک مهارتهای خود آرامش بخشی را بیاموزد تا بتواند با آنچه که در سن خود انتظار منطقی دارد کنار بیاید. تسکین خود به ظرفیت کودک برای حفظ تعادل عاطفی در مواجهه با تغییرات ناخواسته، ناامیدی غیرمنتظره و سایر ناملایمات جزئی اشاره دارد.
کودکان فاقد این مهارتها از والدینی بهره میبرند که نقشی فعال در تشویق استقلال و ارائه راهنماییهای آگاهانه برای حمایت از پیشرفت آنها دارند.
بیشتر بخوانید: مقابله با استرس کودکان
- بازیهای مؤثر را امتحان کنید؛ به طور مثال میتوانید با کودکان کم و سن و سالتر بازی قایم باشک را اجرا کنید. او در این بازی یاد میگیرد که شما پس از غیبت بازمی گردید و دوباره با او خواهید بود. برای اینکه بهتر با احساسات منفی کودک که در مورد عدم حضور شما دارد آشنا شوید، از او بخواهید که یک نقاشی از آنچه هنگام جدایی از شما حس می کند، بکشد و بعد آن را برایتان توضیح دهد.
در این روش او احساسش را با شما شریک خواهد شد. پس شما نیز در این تجربه به او یادآور شوید که احساسش را درک میکنید. مسئولیتهای ریز و کوچک به او بسپارید و در ازای انجام هر کدام از آنها او را تشویق کنید و نشان دهید که چقدر خوشحالید که او از پس کارهای خود برمیآید.
هرگز او را به دلیل اضطراب و عدم توانایی ارتباط مؤثر با دیگران سرزنش و شماتت نکنید. در عین حال حواستان باشد که کودکتان را با دیگر بچهها مقایسه نکنید.
بیشتر بخوانید: چرا تک فرزندان بیشتر به والدین وابستگی شدید عاطفی دارند؟+ 5 علت
کلام آخر: رشد عبارت است از به دست آوردن قدرت لازم برای انتقال از وابستگی به استقلال. این قدرت نیز به تدریج از طریق بر عهده گرفتن مسئولیتهای بیشتر پدید میآید. کودک باید بداند که والدین تنها حامی او نیستند. درک چنین واقعیتی به او کمک میکند که به استقلال برسد و همیشه به والدین اتکا نکند.